تحولات لبنان و فلسطین

با ظهور اسلام، زنده به گور کردن دختران که از آداب عرب جاهلی بود کنار گذاشته شد، در پیمان ازدواج به جای اینکه پدر دختر به دامادش کابین بپردازد، مقرر شد شوهر به همسرش مهریه بپردازد.

عدالت در فقه زوجیت

زنان حق مالکیت فردی بدست آوردند و حق میراث برای آن‌ها در نظر گرفته شد؛ در حالی‌که پیشتر فقط خویشاوندانِ مرد حق ارث بردن داشتند. به این صورت، با ظهور اسلام موقعیت اجتماعی زنان پیشرفت کرد. همچنین پیامبر اسلام(ص) بر حسب فرمان الهی در آیه ۱۲ سوره ممتحنه با شرایط معینی با زنان بیعت فرمود و بر مبنای آن بیعت، زنان را در امور سیاسی و شئون اجتماعی و اقتصادی شریک ساخت.

با این همه، به نظر می‌رسد هنوز باورداشت‌های منفی زیادی درزمینه حقوق زنان در اذهان وجود دارد. ما در گفت‌وگو با حجت‌الاسلام والمسلمین سیدعباس نبوی، مدیر مؤسسه تمدن و توسعه اسلامی سعی کرده‌ایم این موضوع را بپرسیم که سهم میراث اسلامی به خصوص فقه در چنین باورها و تلقی‌هایی چه میزان بوده است؟ چه میزان از این‌ها به خوانش‌های غلط از دین برمی‌گردد و اساساً چگونه می‌توان این روند را اصلاح کرد. در ادامه مشروح این گفت‌وگو را می‌خوانید.

فرزندآوری یا رتق و فتق امور خانه مسائلی است که خود زن‌ها روی آن‌ها بحثی ندارند و جزو وظایف ذاتی خودشان می‌دانند، اما بعضی مواقع می‌بینیم این مسائل مستمسکی برای تحت تأثیر قرار دادن فعالیت‌های اجتماعی زن و محدود کردن نقش اجتماعی او می‌شود. فاصله چنین باورداشت‌هایی با نظر حقیقی فقه چه میزان است؟

در ابتدا اصل قضیه فقهی‌اش را مشخص کنیم که الان یکی از بحران‌های اساسی ما در همین‌جاست. بسیاری از مردان حتی فردی که در زندگی شخصی خودش متشرع هم نیست، آنجا که می‌خواهد همسرش را ملزم کند، به مسئله شرعی و این فتوا که زن مطلقاً برای خروج از خانه حقی ندارد مگر اینکه از شوهرش اجازه بگیرد و رضایت او را بدست بیاورد، تمسک پیدا می‌کند. معنای این مطلب این می‌شود که یک نوع مبادله‌ای در اینجا اتفاق می‌افتد، دائم خانم‌ها این طور فکر کنند که چه نوع کارهایی کنیم هرچند در تکلیف ما نیست که بر اساس آن کارها بتوانیم رضایت‌هایی بدست آورده و خواسته‌ها  و فرصت‌های خودمان را تأمین و تضمین کنیم. 

خود این منطق، زندگی را از ارزش‌هایی که مبنای ارزش‌های دینی است به هم می‌ریزد؛ مثلاً این خانم خیلی از مسائل اعم از عدم رعایت حسن معاشرت، رسیدگی به زندگی، تأمین زندگی و همه این‌ها را باید تحمل کند تا بتواند آن اجازه مطلقی که دست این شوهر است را در فرصت‌هایی استفاده کند. باید اصل این مسئله را درست کنیم؛ یعنی بحث فقاهتی درست و خوب و محکمی باید شکل بگیرد. مرحوم شیخ انصاری بارها در مباحث اصولیشان مطرح می‌کنند اجماعات منقول محل تأمل و ایراد است و معلوم نیست این اجماعات چقدر دقیق بررسی شده باشد.

بنابراین می‌بینیم افراد و بزرگان هم‌عصری هستند که از حیث زمانی نزدیک به هم هستند ولی دو اجماع کاملاً مخالف هم ادعا کرده‌اند. چطور می‌شود همه اقوال حول نظر این بزرگواران شکل گرفته باشد؟ من همین جا به صراحت عرض می‌کنم بنده اجماعات منقول را کاملاً محل تأمل و ایراد می‌دانم. به صرف اجماع منقول، نمی‌شود فتوا داد و رأی فقهی معینی را بر فرد یا جامعه حمل کرد. بنابراین بحث اجازه همسر، نیازمند بحث فقاهتی کاملاً قوی و گسترده‌ای است. بنده ثابت می‌کنم لوازم اصلی حیات و رشد دختران و زنان نباید در این اجازه‌ها مخدوش و با مشکل مواجه شود و مرد حق ندارد اجازه‌ و امری که به مقتضای زوجیت در اختیارش است را به تمام شئون زن تسری بدهد و حقیقت و هویت زن را به یک زندانی در خانه تبدیل کند. در این بخش هر مسئله‌ای را در نظر بگیرید و دنبال کنید مباحث این‌گونه داریم و مظلومیت زنان در این قسمت واضح است.

البته باید مراقب بود خلط ابواب نکنیم؛ برخی به محض ورود به این مباحث، بلافاصله بحث تعدد زوجات را هم وارد می‌کنند ‌که همان‌طور که عرض کردم هرکدام باب مستقل خودش را دارد. اگر این مبنا را تأمین کنیم آن رکن دوم یعنی عدالت‌خواهی که مردم در انقلاب اسلامی دنبالش بوده‌اند مقدار زیادی حاصل می‌شود. براساس اینکه ما یقین داریم فقه امامیه فقه عدالت‌محور است، یقین داریم خروجی فتاوای ما باید خروجی عدالت‌پایه باشد. بر این اساس اگر به چیزهایی که آن‌ها را مطلق کردیم و دلیل ما برای مطلق کردن کافی نبود خوب نگاه کنیم، باید این‌ها را اصلاح کنیم و تغییر دهیم که بالطبع با چنین کاری بخش بزرگی از مسائل واقعاً تغییر پیدا خواهد کرد.
شاهدیم برخی از آقایان، توانایی و قدرت مدیریت زنان و تعقل زن را محل خدشه می‌دانند و حتی در این کار بعضاً به روایات مختلف استناد می‌کنند. مجموع این‌ها سبب می‌شود زن در جامعه احساس کرامت نکند. راهکار و ظرفیت فقه ما برای پرداختن و حل و فصل این موضوع چگونه است؟ 
یک بحث مربوط به اصل خلقت است. مسائلی در روایات و به نوعی تفسیر از آیه شریفه قرآن کریم است که فرمود: «خلقکم من نفس واحده» یا «جعل منها زوجها» یا در آیه دیگری خداوند می‌فرماید برای شما ازواجی را قرار داد «هو الذی خلقکم من نفس واحده و جعل منها زوجها لیسکن الیه»؛ اینجا بحث‌های خلقتی شکل می‌گیرد که خلقت زن و مرد نسبتش با هم چیست. برخی از روایات مثلاً بیان کرده جناب حوا از ضلع و دنده آخر سینه باقیمانده آن چیزی که در آفرینش حضرت آدم(ع) است آفریده شده است.

این بحث خیلی مفصل است منتها دو نکته دارد؛ اولاً فرض کنیم روایت، روایت قابل قبولی هم باشد، خب چه چیزی را اثبات می‌کند؟ وقتی مباحث حمله به زیارت جامعه توسط کسروی مطرح شده بود و او مثلاً «بکم فتح الله و بکم یختم» را مسخره کرده بود، حضرت امام(ره) در کشف‌الاسرار در پاسخ گفتند: بالاخره هرچیزی باید از یک جا شروع شود، بالاخره خداوند همین امر مادی را اراده کرده از یک‌جا شروع کند و این زیارت جامعه می‌گوید از ائمه شروع شده است، شما می‌گویید از جای دیگر شروع شده، بگویید از کجا شروع شده است؟ چیز عجیبی نیست. اصلاً فرض کنیم جناب حوا از دنده دهم حضرت آدم آفریده شده باشد حالا چه شد، بنابراین حقوقش یک دهم است؟ کرامتش یک دهم است؟ این مسئله تبدیل می‌شود به یک حالت اصیل و زائد؟ این چه فکر و مبنایی است؟

بالاخره خلقت زنجیره‌ای دارد. این زنجیره دارد کار خودش را آن طور که اراده الهی است، انجام می‌دهد. این نقشی در اصل حقیقت ذات مردان و زنان ایفا نمی‌کند. در واقعیت خارجی هم می‌بینیم چنین نقشی را ایفا نمی‌کند. یعنی آن چیزی که یک نوع حالت اضطراب و در هم ریختگی در دوران بلوغ و پس از آن به‌وجود می‌آید اولاً و بالذات برای پسرها و مردها به‌وجود می‌آید که به نوع زیادی یک نوع خواسته و عطشی برای اینکه همسرگزینی داشته باشند برایشان اتفاق می‌افتد. بنابراین نمی‌توانیم بگوییم چون خلقتش چنین است پس در کرامت و ارزش، یک رتبه اول داریم و یک رتبه تابع و دوم. اصلاً نمی‌توانیم چنین چیزهایی را استفاده کنیم. بنابراین این‌ها هیچ کدام در منزلت و اصل حقیقت هیچ ارزشی را اثبات نمی‌کند.

اساساً خود تفسیر و برداشت از آیات همیشه درست صورت گرفته است؟ 

در همین تعبیری که فرمود «هو الذی خلقکم من نفس واحده و جعل منها زوجها لیسکن الیه» چرا شما این ضمیر «جعل منها» را فقط به خانم‌ها برمی‌گردانید؟ کجای این تفسیر چنین چیزی وجود داشت. فرمود «خلق من نفس واحده»، من دست‌کم بیش از ۲۰۰ تفسیر از تفاسیر قرآنی ذیل آیه شریفه مطالعه کردم و نمی‌فهمم این‌ها چرا هر جایی که ضمیر آمده آن را به خانم‌ها برگردانده‌اند.

معنایش این است که آقایان بدانید ما برای شما کسانی را خلق کرده‌ایم که شما با این‌ها به عنوان جنس زن، سکون و آرامش را تجربه می‌کنید. به تعبیر دیگر این‌ها فقط یک ملازم و لوازمی هستند که سکنای شما را تأمین کنند. من گاهی اوقات مباحث تاریخی را مطالعه می‌کنم اصلاً باورم نمی‌شود؛ مثلاً وقتی خواسته‌اند خانمی را که خیلی اهل موقعیت و تمکن و از خانواده خیلی بزرگی بوده را به ازدواج با مردی راضی کنند، گفته‌اند با او ازدواج کن چون این مرد می‌آید و به دین و جامعه خدمت می‌کند و تو وسیله و فرصتی برای سکنای او می‌شوی. این چه نوع تفسیری است که شکل گرفته؟ باورم نمی‌شود!

شما چرا از روز اول همین که فرمود «من نفس واحده» و «جعل منها» به صراحت نگفتید «منها» به نفس که مؤنث است برمی گردد؟ آیه شریفه تأنیث ادبی به‌کار برده است چرا کاملاً تغییرش دادید؟ جنبه‌های سلفی و جنبه‌های اخباری‌گری محض در این‌ها پیشتازند و این‌ها آمده‌اند با این تفاسیر همه چیز را دنبال خودشان کشیده‌اند. مرد تصویرش این است که من می‌خواهم رشد کنم، درس بخوانم، موقعیت و مراتب بالا و در جامعه اعتبار و وزن خوبی پیدا کنم و تو باید به عنوان زوجه من این شرایط را فراهم کنی! خب خانم می‌گوید اگر این طور است لااقل در منزل پدرم دیپلمم را گرفتم دانشگاه هم قبول شدم، از شما هم بهتر قبول شدم چرا شما باید بتوانی این راه را بروی من نتوانم بروم؟ استدلال کاملاً درست و جواب کاملاً قانع‌کننده‌ای است که زن می‌دهد ولی بعد ما بخواهیم برگردیم به او پاسخ دهیم خدا این را خواسته، دین و شریعت و فقه این را خواسته است! واقعاً چنین استناداتی قابل بیان نیست.

البته اصل زوجیت که شروع می‌شود، یک نوع تزاحماتی دارد، یعنی ما می‌دانیم مرد اگر سرش را به زیر بیندازد و راه خاص خودش را برود و زن هم بخواهد راه خاص خودش را برود زوجیت به معنای واقعی و طبیعی زندگی شکل نمی‌گیرد، پس باید یک نوع مصالحه و توافقی شکل بگیرد، اما اینکه حق ذاتی را به مرد بدهیم و تمام حق را از زنان سلب کنیم، من مبنای دینی، کلامی، تفسیری و فقاهتی برایش نمی‌بینم.

به عنوان سخن پایانی، اگر صحبتی دارید بفرمایید.

یک تکمله باید عرض کنم، بنده معتقدم بخش اعظم ناهنجاری‌ها و به هم ریختگی‌های نظام خانوادگی و نظام رفتار اجتماعی ما به‌خصوص در مورد زنان و دختران، اساساً مقصرش مردان هستند و به خود خانم‌ها برنمی‌گردد. این مطلب بحث بسیار مهمی است. مرحوم شیخ مفید در کتاب احکام النساء ‌آورده: ناتوانی‌ها و اهمال‌های مردان و انجام ندادن تکالیفشان، همه آنچه را مربوط به امور مشترک زندگی است به هم ریخته و سردر گم می‌کند.

ما اگر الان بخواهیم مسائل حقوق زنان را در جامعه حل کنیم باید برویم آقایان را آموزش دهیم و توجیه کنیم. یادم است یکی از خانم‌هایی که در دو سه دولت قبلی معاون وزیر کشور بود و بخش مربوط به امور زنان را در وزارت کشور دنبال می‌کرد نشستی تشکیل داد که در مورد خانم‌ها و توانمندسازی آن‌ها چه کنیم، بنده آنجا توضیح دادم  هر چه شما الان مباحث را به درون و میان خانم‌ها ببرید، پیش از اینکه مسئله را در میان آقایان شروع کرده باشید فقط نزاع را افزایش می‌دهید؛ فقط خانم‌ها متوجه می‌شوند راه‌های اینکه می‌توانند دعاوی و خواسته‌ها و مسائل خودشان را مطرح کنند چیست و پس از مطرح شدن، منازعات به داخل خانه‌ها می‌رود. اول فکر کنید جوان‌ها به‌خصوص در محدوده سنی بین ۱۵ تا ۱۸ سال را چگونه آموزش دهیم که بفهمند بخش اعظم هر آنچه مربوط به جامعه است، درستی و نادرستی، خوبی و بدی و صحت و سلامتش بر عهده آقایان است و این یک واقعیت غیرقابل انکار است. از همه جهات، بسیاری از آقایان مدت کوتاهی که از دوران زندگی مشترکشان می‌گذرد احساس می‌کنند ما یک زندگی داریم تأمین است با این هر طور رفتار کنیم کسی نمی‌تواند حرفی بزند؛ در حالی که از لحاظ شرعی از جهات مختلف روز به روز وظیفه‌اش بیشتر می‌شود؛ از جهات نفقه و حصان و تحصین (امور مربوط به زوجیت) و فرزندان، خانم‌ها تکلیفشان خیلی کم و ساده است. اگر یک نفر حتی با خانمش بر اساس فتاوای رایج و مرسوم که مطلق می‌گویند اجازه خروج زن از منزل به دست مرد است، رفتار کند و بگوید من اصلاً راضی نیستم شما از منزل خارج شوید، خانم هم به لحاظ شرعی بگوید من تبعیت می‌کنم و مرد بخواهد تکالیفش را در شرع انجام دهد این خانم در خانه بیکار می‌ماند، نه وظیفه شیر دادن دارد، نه وظیفه نگهداری بچه، نه وظیفه نفقه و انفاق و آماده‌سازی شرایط. در بخش مربوط به آقایان ما خیلی کم کاری کردیم و برای اینکه این مسئله حل شود باید به‌خصوص درزمینه تربیت پسرها کار جدی و گسترده‌ای انجام دهیم.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.